در این مقاله به معناشناسی روایات ظاهر و باطن پرداخته شده و دو دیدگاه وجود شناسانه و معناشناسانه در زمینهی معنای این روایات طرح گردیده و چنین نتیجه گرفته شدهاست که معنای باطنی به معنایی اطلاق میشود که نوعی خفا داشته باشد و آن به نوع خاصّی از معنا، مانند معنای التزامی یا تضمنّی یا اشاری و... اختصاص ندارد؛ بلکه شامل همهیِ مواردی میشود که با تدبّر در آیات به دست میآید؛ منتها معانی باطنی باید ارتباط دلالی روشنی با ظاهر آیات داشته باشد.
ظاهر، باطن، روایات ظاهر و باطن، حدّ، مطلع، معانی طولی، معانی مطابقی، معانی التزامی.
ظاهر وباطن قرآن از مباحث دیرینه در حوزهیِ فهم و تفسیر قرآن کریم است. پیشینهیِ این بحث به روایاتی میرسد که به طرق متعدّد و در کتب روایی و تفسیری شیعه و اهل سنّت از رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام وارد شده است. متن این روایات به صورتهای مختلفی گزارش شدهاست؛ امّا همگی در این که قرآن علاوه بر ظاهر، دارای باطنی است، همداستاناند.
در این مقاله، نخست، بر روایات ظاهر وباطن مروری خواهیم داشت که به طرق مختلف از سوی فریقین نقل شده است؛ آنگاه، با استفاده از متن روایات، به معناشناسی اصطلاحات کلیدی این روایات مانند حرف، ظاهر، باطن، حدّ و مطلع میپردازیم؛ پس از آن، موضعگیری برخی از دانشمندان را در قبال بحث ظاهر و باطن ذکر خواهیم کرد و سپس اهمّ نظریّات را دربارهیِ ظاهر و باطن مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهیم داد.
روایات ظاهروباطن در کتب فریقین با الفاظ مختلف نقل شده است که در اینجا به نقل اهمّ آنها میپردازیم.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
اَنَا اقرأه لبطن و انتم تقرؤونه لظهر قالوا یا رسول الله ما البطن؟ قال اقرأ و اتدبره و اعمل بما فیه و تقرؤونه انتم هکذا (واشار بیده فامرها)(1)
من قرآن را برای باطن آن میخوانم؛ ولی شما آن را برای ظاهر آن میخوانید. پرسیدند: ای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله باطن چیست؟ پاسخ داد: من آن را میخوانم و در آن تدبّر میکنم و به مفادش عمل میکنم؛ امّا اینگونه میخوانید: (آن حضرت دست خود را به اشاره بر روی خطوط قرآن مرور داد.)
حسن بصری نقل کرده است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
ما انزل الله عزو جل آیة اِلاّ لها ظهر و بطن و لکلّ حرف حدٌّ و لکل حدّ مطلعٌ(2)
خدای عزّوجل هیچ آیهای را نازل نکرد، جز آن که ظاهر و باطنی دارد و هر حرفی حدّی و هر حدّی را مطلعی است.
نظیر این عبارت از خود حسن بصری نیز نقل شده است.(3) از ابن مسعودنقل است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:
اُنزِلَ القرآن علی سبعة احرف لکل حرف منها ظهر و بطن و لکل حرف حدّ و لکلّ حدّ مطلع(4)
قرآن بر هفت حرف نازل شده و هر حرفی از آن، ظاهر و باطنی و هر حرفی حدّی و هر حدّی مطلعی دارد.
مانند آن ابن مسعود نیز به طور موقوف نقل کرده و در آن افزوده است:
و اِنَّ علی بن ابی طالب عنده الظاهر والباطن.(5)؛ و علیّ بن ابی طالب ظاهر و باطن قرآن را نزد خود دارد.
در روایتی دیگر آمده است:
اُنزِل القرآن علی سبعة احرف، لکل آیة منها ظهر وبطن(6)
چنان که ملاحظه میشود، در این روایت به جای «لکل حرف منها ظهر و بطن» عبارت «لکل آیة منها ظهر وبطن» آمده است.
در روایت دیگر آمده است:
القرآن تحت العرش له ظَهر وبَطن یحاجّ العباد(7)
قرآن از زیر عرش نازل شده و ظاهر و باطنی دارد خدا با آن بر بندگان احتجاج میکند.
از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده است که فرمود:
اِنّ للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعة ابطن(8)
قرآن ظاهر و باطنی دارد و برای باطن آن تا هفت بطن وجود دارد.
از ابن عبّاس نقل شده است:
القرآن ذو شجون و فنون و ظهور و بطون(9)
وجود ظاهر و باطن برای قرآن از سوی اهل بیت نیز نقل شده است. امام باقر و امام صادق و امام کاظم علیهمالسلام این مضمون را آوردهاند. امام صادق علیهالسلام در روایتی آن را به پیامبر صلیاللهعلیهوآله مستند ساخته است.(10)
جابر از امام باقر علیهالسلام نقل کرده است که فرمود:
اِنَّ للقرآن بطنا و للبطن بطن و له ظَهر و للظَّهر ظهر(11)
قرآن باطنی دارد و باطن آن باطنی دیگر، و ظاهری دارد و ظاهر آن ظاهری دیگر.
از علی علیهالسلام نقل شده که فرمود:
ما من آیة الاّ و لها اربعة معان: ظاهر و باطن و حدّ و مطلع(12)
علی علیهالسلام درنامهای به معاویه نوشت: از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم که فرمود:
لَیس من القرآن آیة اِلاّ و لها ظهر و بَطن و ما من حرف اِلاّ و له تأویل
هیچ آیهای از قرآن نیست، جز آن که ظاهر و باطنی دارد و هیچ حرفی از آن وجود ندارد، مگر آن که برای آن تأویلی است.
و در روایت دیگری از آن حضرت آمده است:
و ما منه حرف الا و له حد و مطلع(13)
به نظر میرسد، مضمون روایات ظاهر و باطن در قالب جملههای ذیل قابل تلخیص است:
قرآن دارای ظاهر و باطن است.
هر آیهای دارای ظاهر و باطن است.
هر حرف از قرآن دارای حّد است.
هر حدّی دارای مَطلَع است.
از میان این واژگان، «قرآن» و «آیه» معنای روشنی دارند؛ امّا مراد از «حرف»، «ظاهر»، «باطن»، «حد» و «مَطلَع» درخور بررسی است.
معنای واژهیِ «حرف» چنان که از روایات ظاهر و باطن برمیآید، وجه و اسلوب کلام است؛ یعنی خداوند برای هدایت انسان در قرآن کریم از وجوه و اسلوبهای گوناگون کلامی استفاده کردهاست:
گاهی آیاتش را در قالب داستان و گاهی در قالب مَثَل و گاهی به صورت جَدَل و زمانی به شکل امر و نهی و زمانی همراه با ترغیب و ترهیب آورده است. روایات بیان میکنند که هریک از این وجوه دارای ظاهر وباطن است. به طور مثال امر به روزه ظاهری دارد و آن خودداری از خوردن و آشامیدن و... است و باطنی دارد که امری فراتر از خودداری ظاهری است. همینطور قصّهها ومَثَلهای قرآن ظاهری دارد وباطنی. روایات ذیل مؤیّد این تفسیر از واژهیِ حرف است:
ابن مسعود از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل کرده است که فرمود:
اِنَّ الکتبَ کانَت تَنزِلُ مِنَ السماء من باب واحد و اِنَّ القرآنَ اُنزِلَ من سبعة ابواب علی سبعة احرف، حلال و حرام و محکم و متشابه و ضرب الامثال و امرٌ و زجرٌ فَاَحِلَّ حلاله و حَرِّمْ حرامَه و....(14)
از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل شده است که فرمود:
اُنزِلَ القرآنُ عَلی سبعة اَحرف: اَمرٌ و زجرٌ و ترغیبٌ و ترهیبٌ وَ جَدَلٌ و قَصَصٌ و مَثَلٌ.(15)
از علی علیهالسلام نقل شده است که فرمود:
اِنَّ الّله تبارک و تعالی اَنزلَ القرآنَ عَلی سَبعة اقسام، کلّ منها کافٍ شافٍ و هی اَمرٌ و زجرٌ و ترغیبٌ و ترهیبٌ و جدلٌ وَ مَثلٌ و قَصَصٌ.(16)
از ابن مسعود نقل شده که گفت:
اِنَّ الله انزل القرآن علی خمسة احرف: حلال و حرام و محکم و متشابه و امثال فاحل الحلال و حرم الحرام و اعمل بالمحکم و امن بالمتشابه و اعتبر بالامثال.(17)
سیوطی همین حدیث را با لفظ «خمسة اوجه» از ابن مسعود نقل کردهاست.(18)
ابن عبّاس از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
انزل القرآن علی اربعة احرف: حلالٍ و حرامٍ لایُعذَرُ احد بالجهالة به و تفسیر تُفَسِّرُهُ العرب و تفسیر تُفَسِّرُهُ العلماء و متشابه لایعلمه الا الله.(19)
از ابن عبّاس نقل شده است که گفت:
تفسیر القرآن علی اربعة وجوه: تفسیر یعلمه العلماء و تفسیر لایعذر الناس بجهالته من حلال و حرام، و تفسیر تعرفه العرب بلغتها و تفسیر لایعلم تأویله الا الله.(20)
ابوهریره از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل کرده است که فرمود:
.... فانَّ القرآن نزل علی خمسة اوجه: حلال و حرام و محکم و متشابه و امثال فاعملوا بالحلال و اجتنبوا الحرام، و اتبعوا المحکم و آمنوا بالمتشابه و اعتبروا بالامثال.(21)
این روایات بهوضوح دلالت دارد بر این که مراد از «احرف»، اقسام و وجوه گوناگون در بیانات قرآن کریم است.
باید بگوییم که ذکر عدد در این روایات به احتمال بسیار از باب کثرث یا تعدّد است و روایات بر این تأکید دارند که در قرآن کریم فقط از یک راه برای هدایت مردم استفاده نشده است.
حال با توجّه به روایاتی که هر حرفی از «سبعة احرف» را دارای ظاهر وباطنی میشمارد، میتوان فهمید که مراد از حرف در روایات ظاهر وباطن، وجوه قرآن مراد است؛ مانند روایات زیر:
اعطیتُ القرآن علی سبعة احرف، لکل حرف منها ظهر و بطن(22)
اُنزِلَ القرآنُ علی سبعةِ احرفٍ لکلّ حرف منها ظهر و بطنٌ و لکلّ حرف حّد و لکل حد مطلع(23)
بدیهی است که مراد از حرف، در دو روایت اخیر که طیّ آن هر حرفی دارای ظاهر و باطن و حدّ و مطلع دانسته شده، با توجّه به روایات قبلی، یک قسم از آیات قرآن مانند آیات احکام، امثال، قصص و... است.
شاید بتوان گفت که این تفسیر از حرف، صحیحترین تفسیر درروایات معروف به سبعة احرف است که در کتب اهل سنّت به طرق مختلف آمده و هدایت از طرق مختلف از ویژگیهای قرآن کریم است.
امام خمینی رحمهالله در سخنی علّت این امر را توضیح داده، میفرماید:
چون این کتاب شریف برای سعادت جمیع طبقات و قاطبهیِ سلسلهیِ بشر است، و این نوع انسانی در حالات قلوب و عادات و اخلاق و ازمنه و امکنه مختلف هستند، همه را نتوان به یک طور دعوت کرد؛ ای بسا نفوسی که برای اخذ تعالیم به صراحت لهجه و القایِ اصل مطلب به طور ساده حاضر نباشند واز آن متأثّر نگردند، اینها را باید به طور دماغِ آنها دعوت کرد، و مقصد را به آنها فهمانید و بسا نفوسی که با قصص و حکایات و تواریخ سروکار ندارند و علاقهمند به لُبّ مطالب و لباب مقاصدند، اینها را نتوان با دستهیِ اوّل در یک ترازو گذاشت.
ای بسا قلوب که با تخویف و انذار متناسب اند و قلوبی که با وعده و تبشیر سروکار دارند.
از این جهت است که این کتاب شریف به اقسام مختلفه و فنون متعدّده و طرق متشتّته مردم را دعوت فرموده[است(24)].
صرف نظر از تحلیل عقلانی که در مورد ظاهر و باطن قرآن شده است، روایات نیز گویای مطالب جالب توجّهی است. با دقّت در روایت، نکات زیر به دست میآید:
الف - در روایات، ظاهر به تنزیل و باطن به تأویل معنا شدهاست؛ مانند روایت زیر:
عن فضیل بن یسار قال: سألت ابا جعفر علیهالسلام عن هذه الآیة:« ما مِنَ القرآن آیة اِلاَّ و لها ظهر وبطن» فقال: ظهره تنزیلُه و بطنهُ تأویله: منه ما قد مضی و منه مالم یکن. یجری کما یجری الشمس و القمر.(25)
«تنزیل» گاهی به الفاظ قرآن و گاهی به معنای سطحی آیات اطلاق شدهاست که در اینجا نمونهای برای هر یک ذکر میشود:
نمونهیِ اوّل
میثم به ابن عبّاس گفت: دربارهیِ تفسیر قرآن هرچه میخواهی از من بپرس ؛ زیرا من تنزیلش را بر امیر مؤمنان علی علیهالسلام قرائت کردهام و ایشان تأویل آن را به من آموخته است.(26)
روشن است که معانی قرآن مورد قرائت و تلاوت واقع نمیشود؛ بنابراین منظور از تنزیل، الفاظ قرآن است. نمونهیِ دوّم
اسماعیل بن جابر از امام صادق علیهالسلام از پدرانش علیهمالسلام از امام علی علیهالسلام نقل کرده که فرمود: آیات محکم قرآن، آیاتی است که تأویل آنها در تنزیلشان آمدهاست؛ مانند: «یا اَیُّها الّذین آمَنُوا اِذَا قُمتُم اِلَی الصَّلَوةِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم و ایدیکم الی المرافق...»(27). تأویل این آیه همان است که در تنزیلش آمده است.(28)
این حدیث گویای این امر است که هر که به زبان قرآن آشنا باشد، مراد خداوند را از ظاهر آیهیِ یاد شده در مییابد.
با این تحلیل، «ظاهر» در روایات به دو معنا به کار رفته است:
1. الفاظ قرآن که موردتلاوت و قرائت قرار میگیرد؛
2. معنای سطحی و تحت اللّفظی که با توجّه به معنایِ لغوی و با در نظر گرفتن سبب نزول به دست میآید.
بدیهی است با توجّه به دو معنای یاد شده برای «ظاهر»، معنای «باطن» نیز متفاوت خواهد بود. مراد از باطن قرآن در مورد نخست، مطلقِ معنا است که از معنایِ سطحی تا ژرفای مراد حق تعالی را شامل میشود و در مورد دوم، هرگونه معنایی را که نوعی خفا داشته باشد و بیرون از معنای سطحی آیات باشد، شامل میشود.
روایات ذیل به مورد نخست از معنایِ ظاهر وباطن نظر دارد:
ظاهر قرآن، زیبا و شگفتانگیز و باطن آن، ژرف و عمیق است.(29)
ظاهر قرآن، محکم و وثیق و باطن آن، ژرف و عمیق است.(30)
ظاهر قرآن، تلاوت و باطن آن، تأویل است.(31)
ظاهر قرآن، تلاوت و باطن آن، فهم است.(32)
در روایات اخیر، «تلاوت» به معنای متلوّ و «فهم» به معنای مفهوم است. با توجّه به این روایات، ظاهر قرآن بیشتر به بُعد زیباییشناختی الفاظ قرآن مربوط است که در اوج فصاحت است و تلاوت آن، دلها را مجذوب و مسحور خویش میسازد و باطن قرآن، یکسره به بعد معناشناختی قرآن کریم ارتباط دارد. روایات ذیل به مورد دوم از معنای ظاهر وباطن نظر دارد:
ظاهر قرآن، حکم خداوند و باطن آن، علم او است.(33)
ظاهر قرآن، کسانی هستند که آیات دربارهیِ آنها نازل شده و باطن آن، کسانی هستند که رفتاری مانند آنها دارند.(34)
در این روایات، هم ظاهر و هم باطن مربوط به حوزهیِ معنا شمرده است. به عبارت دیگر باطن در روایات دستهیِ نخست، مَقسَم برای ظاهر و باطن در روایات دستهیِ دوم است؛ ظاهر به معنای لفظی و سطحی و باطن به معنای وسیعتر و مجرّد از خصوصیّات که بر مصادیق دیگری نیز قابل حمل است، اطلاق شدهاست.
برخی گفتهاند: «حدّ» در این روایات، تقریبا همان تنزیل و ظاهر و «مطلع» تقریبا همان تأویل وباطن است.(35) برای این نظریّه، مؤیّداتی هم وجود دارد؛ از جمله:
1) حّد و ظاهر، هر دو در روایات به حکم خدا تفسیر شده است و باطن و مطلع به علم وارادهیِ او؛
2) چنانچه حدّ و مطلع، همان ظاهر وباطن نباشد، با عنایت به این که هر آیهای دارای حدّ و مطلع است، به طور طبیعی باید از زبان پیامبر صلیاللهعلیهوآله وائمّه علیهمالسلام حدّ و مطلع آیاتی از قرآن بیان میشد؛ در حالی که آن در روایات تفسیری مطرح نشدهاست؛ ولی ظاهر و باطن بسیاری از آیات بیان شده است.
حدّ در حوزهیِ ظاهر قرآن و مطلع در حوزهیِ باطن قرآن قرار دارد؛ امّا نمیتوان آن دو را دقیقاً معادل ظاهر و باطن دانست. شاهد آن، روایت ذیل است:
ما من آیة الاّ و لها اربعة معان، فالظاهر التلاوة و الباطن الفهم و الحدّ هو احکام الحلال و الحرام و المطلع هو مراد الله من العبد بها(36)
هیچ آیهای نیست جز این که چهار معنا دارد: ظاهر که تلاوت است، باطن که فهم است، حدّ که احکام حلال و حرام است، و مطلع که مقصود خدا از آن است.
با دقّت در روایات و معنای لغوی این دو کلمه، تمایزاتی میان حدّ و ظاهر به چشم میخورد؛ از جمله این که ظاهر، معنایی عام دارد: هم واژهها و معانی سطحی که چه بسا مراد هم نباشد(*) و هم معنایی را که با توجه به سیاق کلام به دست میآید، در برمیگیرد؛ ولی حدّ، تنها به معنایی گفته میشود که با توجّه به همهیِ جوانب کلام به دست میآید و مراد متکلّم را تشکیل میدهد.
به عبارت دیگر، «ظاهر» در روایات، معنایی اعم از ظهور تصوّری و تصدیقی دارد؛ امّا حدّ صرفا به ظهور تصدیقی کلام گفته میشود؛ ظهوری که با توجّه به معنای لغوی و استعمالی و در نظر گرفتن همهیِ قراین لفظی و معنوی به دست آمده و مراد متکلّم را هویدا میسازد.
به طور مثال در قرآن کریم آمده است:
فاذا حَلَلتُم فاصطادوا(37)
یا در آیهیِ دیگری آمدهاست:
اذا تداینتم بدین الی اجل مُسمّی فاکتبوه(38)
در این دو آیه دو فعل امر آمده است که اگر آنها را صرف نظر از سیاقشان در نظر بگیریم، در بدو امر به نظر میرسد که دلالت بر وجوب دارند؛ امّا با در نظر گرفتن جوانب موضوع و تناسب حکم و موضوع در مییابیم که اوّلی دلالت بر اباحه دارد و دومی امر ارشادی است.
با این توضیح میتوان گفت: ظاهر قرآن همیشه حجّت نیست؛ چه بسا ظهور بدوی و تصوّری آیهای با ظهور تصدیقی و نهایی آن هماهنگ نباشد؛ امّا حدود قرآن از اعتبار اطمینان بخشی برخوردار است که در روایات به عنوان حکم الهی به شمار آمده است و چیزی نمیتواند آن را نقض کند.
شناخت و رعایت حدود کلام الهی برای مفسّر امری لازم است. از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که فرمود:
بدانید، کسی که از کتاب خدا ناسخ را از منسوخ، خاص را از عام، محکم را از متشابه، احکام جایز را از احکام حتمی، مکّی را از مدنی تشخیص ندهد و اسباب نزول آیات، کلمات و جملات مبهم قرآن و... نشناسد، عالم به قرآن و اهل قرآن نیست.(39)
بنابراین، در تفسیر قرآن کریم به ویژه تفسیر ظاهر قرآن، همیشه باید حدود آیات و کلام خدا را در نظر گرفت و هر چیزی را در جای خود نشاند: وجوب را با ندب، حرمت را با کراهت، محکم را با متشابه، آیات مربوط به زمان جنگ را با آیات نازل شده در زمان صلح و... خلط نکرد.
مَطلَع، مبدأ طلوع قرآن کریم است؛ زیرا چنان که آمد، مطلع در روایات به مراد الهی تفسیر شده است.(40) از تقابلی که میان حدّ و مطلع به چشم میخورد، میتوان فهمید که مَطلَع، محدودیّتهای « حدّ» را ندارد.
توضیح آن که، ظواهر قرآن با موضوعات گوناگونی چون زمان، مکان، اشخاص، سبب نزول و سیاق آیات پیوند خوردهاند که این پیوندها برای آنها حدودی را ایجاد کرده است. آنچه که برخی از دانشمندان به عنوان تجرید معانی قرآن از خصوصیّات یاد کردهاند، نوعی گذار از این حدود و دستیابی به معانی وسیع و پایدار از جایگاه مَطلع قرآن است.
در اینجا تأکید میکنیم که کسی نباید بپندارد که با دستیابی به معنای باطن و مطلع، معانی ظاهری و حدود قرآن از اعتبار میافتد؛ بلکه قرآن کریم در عین معتبر بودن ظواهر و حدود آن، دارای باطن و مطلع است و راسخان در علم میتوانند با گذر از ظاهر و حدّ به معانی دیگری دست یابند و حکم مصادیق و موارد دیگری را که در ظاهر قرآن دارای حکمی نیست و از جملهیِ حدود قرآن به شما نمیرود، به دست آورد. در روایتی هم آمده است که حدّ، حکم و مطلع، کیفیّت استنباط حکم از قرآن است.(41)
از این رو، حدود چون امثالی هستند که از بطن آنها میتوان اصل هر چیزی را یافت و بر فروع مختلف تطبیق کرد.
بر همین مبنا است که امام صادق علیهالسلام فرمود:
هیچ چیزی نیست که درآن دو کس اختلاف داشته باشند جز آن که اصلی در کتاب خدا دارد.(42)
و نیز آن حضرت فرمود:
هرگاه دربارهیِ چیزی با شما سخن گفتم، از اصل آن در کتاب خدا بپرسید.(43)
شاید بتوان آیات زیر را نیز با توجّه به معانی باطنی تفسیر کرد:
مَا فَرّطنا فِی الکِتاب مِن شیء (44)
ما کان حدیثا یُفتَری و لکن تَصدیقَ الَّذی بین یَدَیه وَ تَفصیلَ کُلّ شیء(45)
وَنَزَّلنا علیک الکِتاَب تِبیانا لِکُلّ شَیُء(46)
وَ لَقَد صَرَّفنا فی هذا القرآن من کُلّ مَثَل(47)
باید توجّه داشت که گذر از حدود و دستیابی به معانی فرالفظی و فراحدّی کار هر کسی نیست و این از جملهیِ تأویلی است که رسوخ در علم از لوازم فهم آن است و به جرأت میتوان گفت که بخشی از آن به پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام و اولیای خاصّ خدا اختصاص دارد.
در حدیثی از امام صادق علیهالسلام آمده است که فرمود:
قرآن مانند مثلها است، برای کسانی که دانش آن را داشته باشند، نه غیر آنان(48).
و از فریقین نقل شده است که از علی علیهالسلام سؤال شد:
آیا نزد شما(اهل بیت) چیزی جز آنچه در قرآن و آنچه نزد مردم است، چیز دیگری وجود دارد؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «و الذی فلق الحبة و برأ النسمة ما عندنا اِلاّ ما فی القرآن اِلاّ فهماً یُعطی رجلٌ فی کتابه...».(49) علاّمهی طباطبایی میفرماید:
این حدیث یکی از درخشندهترین احادیثی است که از آن سَروَر صادر شده و کمتر چیزی که از آن استفاده میشود آن است که تمام معارف عجیبی که از مقام علمی آن حضرت تراوش کرده و عقول خردمندان را مدهوش کرده، از قرآن کریم سرچشمه گرفتهاست.(50)
به طور خلاصه میتوان مفاهیم ظاهر، باطن، حدّ، مَطلَع، تنزیل وتأویل وارتباط آنها با یکدیگر را به صورت زیر ترسیم کرد:
àمطلع à
مرحلهیِ باطن
سیر تنزیل
مرحلهیِ ظاهر
سیر تأویل
الفاظ قرآن
در شرح این رسم باید گفت: مَطلَع، مبدأ طلوع قرآن یعنی مراد الهی است(51)؛ لذا مَطلَع قرآن، حدّ ندارد.(52) کلام خدا از مطلع آغاز میشود و به کتاب مبین - که در اصطلاح به آن تنزیل گفته میشود - میانجامد. میان این آغاز و انجام، بهطورکلّی، دو مرحله است: مرحلهیِ باطن و مرحلهیِ ظاهر، و مرز میان دو مرحلهیِ ظاهر وباطن، حدّ است؛ یعنی آن جایی که معنا محدود شده، از حالت فرالفظی به صورت مدلول لفظی درمیآید.(53)
برای تقریب به ذهن مثال سادهای ذکر میکنیم: ابتدا به نوآموزان بگوید:
فرزندانم! توجّه داشته باشید که کاغذهای باطله را در کلاس نیندازید.
این جمله دارای ظاهری و باطنی است. نوآموزی ممکن است از این جمله فقط ظاهرش را بفهمد و بعد از چندی، وقتی مدادش را میتراشد، تراشههای آن را بر سطح کلاس بریزد و آنگاه در پاسخ به اعتراض معلّم بگوید: شما گفتید کاغذ در کلاس نریزید و در بارهیِ تراشههای مداد چیزی نگفتید! یا نو آموز دیگری ممکن است در اجرای دستور معلّم، کاغذهای باطلهاش را در کلاس نریزد؛ ولی در حیاط مدرسه بریزد! پوشیده نیست که آموزگار غیر از معنای ظاهر و محدود جملهاش (نهی از ریختن کاغذ در سطح کلاس) معنای وسیعتری را قصد کردهاست؛ از این رو معنای مورد نظر او ریختن هرگونه زباله و مواد زاید، چه درکلاس یا در حیاط مدرسه و حتّی بر سطح خیابان و کوچه و بازار را نیز شامل میشود؛ ولی نوآموز در این سن دارای عقلی جزئینگر است.
ملاحظه میکنیم که چگونه ذهن انسان از یک معنای کلّی (ضرورت پاکیزه بودن محیط زندگی) به یک معنای محدود (نهی از ریختن کاغذ در کلاس) سیر میکند و در نهایت بر آن معنای محدود، لباس سخن میپوشاند. سخن مذکور، تنزیلی از آن معنای کلّی (مَطلَع) است. معنای محدود (نهی از ریختن کاغذ) که مدلول لفظ است، حدّ آن سخن است و بالاتر از آن معنای محدود، معنای وسیعتری است که باطن آن سخن است.
البته بر این نکته تأکید میکنیم که ظاهر و باطن، نسبی است؛ به همین رو مطلبی که در نظر نخست پنهان و از زمرهیِ باطن است، پس از آشکار شدن به حوزهیِ ظاهر درمیآید.
برخی کوشیدهاند به موضوع ظاهر و باطن قرآن رنگ فرقهای و گروهی بزنند.
در اینجا به ذکر مواضع مخالف و موافق تعدادی از دانشمندان میپردازیم: ابن تیمیه(م. 728 ق) میگوید:
روایتی را که به پیامبر صلیاللهعلیهوآله نسبت دادهاند که قرآن دارای هفت بطن است، از احادث جعلی است که هیچ محدّثی آن روایت نکرده و در هیچ کتاب حدیثی به چشم نمیخورد، تنها حسن بصری عبارت «اِنَّ لکل آیة ظهرا و بطنا و حدّا و مطلعا» را به صورت موقوف و مرسل نقل کرده است.(54)
محمّد ابوزهره دربارهیِ ظاهر و باطن قرآن مینویسد:
برخی از فرقههای شیعه مذهب معتقدند که قرآن دارای ظاهر و باطن و برای باطن آن، باطن دیگر تا هفت بطن است و گفتهاند: شناخت کامل و درست قرآن جز با شناخت بطون هفتگانهیِ آن امکانپذیر نیست و دانش بطون هفتگانه نزد هر کسی نیست؛ بلکه تنها امام معصوم به تمام آن آگاه است و اصل آن نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآله بوده که پس از خود آن را به علیّ بن ابی طالب به ودیعت نهاده و او به امام پس از خود و همین طور تا به امام غایب رسیده است.(55)
محمّد حسین ذهبی مینویسد:
شیعیان دوازده امامی میگویند: قرآن دارای ظاهر و باطن است. ما نیز بدان اذعان داریم؛ چرا که احادیث صحیحی بر آن صراحت دارد؛ امّا امامیّه به همین اندازه اکتفا نکردهاند؛ بلکه برای قرآن هفت تا هفتاد بطن قائل اند؛ بلکه از این هم فراتر رفته و گفتهاند: خداوند ظاهر قرآن را در دعوت به توحید و نبوّت و رسالت و باطن آن را در دعوت به امامت و ولایت و مسائل مربوط به آن دو قرار داده است.(56)
همو میافزاید:
از آنجا که امامیّه مطالب در خور توجّهی را در قرآن جهت اثبات عقاید خود نیافتند، مدّعی شدند که قرآن دارای ظاهر و باطن؛ بلکه باطنهای بسیار است و نیز گفتند که دانش کلّ قرآن، چه ظاهر و چه باطن، نزد امامان است.
از این رو باب اندیشه را بر روی قرآن بستند و مردم را از این که در مورد قرآن سخنی غیر از سخن پیشوایانشان بگویند، باز داشتند.(57)
وی در جای دیگری وجود ظاهر و باطن را مورد اتّفاق جمهور مفسّران دانسته، مینویسد:
باطنی که حدیث نبوی از آن سخن گفته و جمهور مفسّران بدان قائلاند، معنایی است که لفظ قرآن آن را برتابد و از مدلولات لفظ باشد؛ امّا باطنی که شیعه بدان قائل است، چیزی است که تنها با ذوق و سلیقهیِ آنها سازگار است و لفظ قرآن کریم، حتّی به اشاره، نیز بر آن دلالت ندارد.(58)
در مقابل این موضعگیریها باید بگوییم، این روایات تنها از طریق امامیّه نقل نشدهاست؛ بلکه در کتابهای مختلف اهل سنّت از قول صحابه و تابعین به پیامبر صلیاللهعلیهوآله نسبت داده شدهاست؛ چنان که ذهبی نیز بدان معترف است؛ علاوه بر آن، بر فرض که روایتی هم در این زمینه وجود نداشت، خود قرآن دلیل بر صحت آن معنا است. از این رو برخی از مفسّران، از جمله سیّدمحمود آلوسی و علاّمهسیّدمحمّدحسین طباطبایی از نظر عقلی به این موضوع نگریستهاند.
آلوسی مینویسد:
برای کسی که سرمایهای اندک از عقل و اندک بهرهای از ایمان داشته باشد، شایسته نیست که وجود «بطون» قرآن را انکار کند؛ بطونی که مبدأ فیّاض آنها را بر دلهای کسانی از بندگان خود، اگر بخواهد، افاضه میکند.(59)
علاّمهی طباطبایی مینویسد:
آیات قرآن دارای معانی مترتّب بر یکدیگر است؛ معانیای که بعضی فوق بعضی دیگر است، و به جز کسی که از نعمت تدبّر محروم است، نمیتواند آن را انکار کند.(60)
متأسّفانه برخی از نویسندگان، مطالبی را که باطنیّه و غالیان به عنوان باطن قرآن بیان کردهاند، به شیعهیِ دوازده امامی نسبت داده اند؛ حال آن که پیشوایان ما با آنها سخت به مخالفت برخاستهاند.
شهید سیّدمحمّدباقر صدر در این زمینه میگوید:
کسی که در زندگی منسوبان به ائمّهیِ معصومین علیهمالسلام تحقیق کند، [در زمینهیِ ظاهر و باطن شریعت] با دو شیوهیِ متفاوت رو به رو میشود:
الف. شیوهیِ رایج در بین فقیهان اصحاب که بر پذیرش ظاهر و واقع شریعت، هر دو مبتنی بودهاست. کسانی چون زراره، محمّدبن مسلم و مانند ایشان چنین شیوهای داشته اند.
ب. شیوهیِ باطنیان که همواره تلاش کردهاند، ظاهر شریعت را به باطن آن تأویل ببرند. غلوّ در دامن چنین شیوهای از تفکّر زاده شد. اینان چون ادلّهیِ روشنی بر تأیید دیدگاه خود نداشتند، به تأویل و استخراج بطون قرآن روی آوردند. کسانی چون سعدبن طریف و جابربن یزید جعفی از این گروه بودند. غالیان منحرف نیز ذهن مردم را از ظاهر شریعت به باطنی بیمعنا ارجاع دادند.(61)
امّا این که ذهبی مدّعی میشود، باطنی که شیعه معتقد است به گونهای است که الفاظ قرآن آن را برنمیتابد و قرآن، حتّی به اشاره، بر آن دلالت ندارد، ادّعایی بدون دلیلاست. در ادامهیِ مباحث، تحلیل علمای بزرگ و مفسّران شیعه را در زمینهیِ باطن و ضابطهمندی آن را گزارش خواهیم کرد تا میزان صحّت و سقم این ادّعا برای اهل تحقیق آشکار شود.
اصل وجود ظاهر و باطن برای قرآن کریم مورد اتّفاق محقّقان است؛ امّا دربارهیِ آن تفسیرهای مختلفی عرضه شده است. در تفسیر ظاهر و باطن به طور عمده دو دیدگاه دیده میشود: دیدگاه وجودشناسانه و دیدگاه معناشناسانه.
برخی، بطون قرآن را به گونهای مطرح کردهاند که گویی آنها حقایق عینیِ دارای مراتباند که سالک الی اللّه به آنها میرسد.
طبق این نظریّه، خداوند در قرآن کریم تجلّی کرده است:
فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر این یکونوا رأوه(62)
از این رو میتوان گفت: قرآن کریم اسمای حُسنی و صفات عُلیای خداوند متعال را حکایت میکند و خداوند قرآن را نازل کردهاست تا انسان را به مقام قُرب خود برساند و انسانها میتوانند با کسب مراتب کمال، خود را به حقیقت اسماء و صفات الهی نزدیک سازند.
این دیدگاه در درجهیِ نخست نگاه هستیشناسانه به بطون قرآن دارد و در درجهیِ دوم نگاهی معرفتشناسانه.
امام خمینی رحمةاللّه علیه در برخی از نوشتههایش به این دیدگاه نزدیک شدهاست. ایشان مینویسد:
حقیقت قرآن شریف الهی قبل از تنزّل به منازل خَلقیّه و تطوّر به اطوار فِعلیّه از شؤون ذاتیّه و حقایق علمیّه در حضرت احدیّت است و آن حقیقت «کلام نفسی» است که مقارعهیِ ذاتیّه به حضرات اسمائیّه است و این حقیقت برای احدی حاصل نشود به علوم رسمیّه و نه به معارف قلبیّه و نه به مکاشفهیِ غیبیّه؛ مگر به مکاشفهیِ تامّهیِ الهیّه برای ذات مبارک نبّی ختمی مرتبت صلّی اللّه علیه و آله در محفل انس «قاب قوسین»؛ بلکه در خلوتگاه سرّ مقام «اَوْ اَدْنی» و دست آمال عائلهیِ بشریّه از آن کوتاهاست؛ مگر خُلَّص از اولیاء اللّه که به حسب انوار معنویّه و حقایق الهیّه با روحانیّت آن ذات مقدّس مشترک و به واسطهیِ تبعیّت تامّه فانی در آن حضرت شدند، که علوم مکاشفه را بالوراثة از آن حضرت تلقّی کنند و حقیقت قرآن به همان نورانیّت و کمال که در قلب مبارک آن حضرت تجلّی کند، به قلوب آنها منعکس شود، بدون تنزّل به منازل و تطوّر به اطوار، و آن قرآن بیتحریف و تغییر است و از کتاب وحی الهی، کسی که تحمّل این قرآن را میتواند کند، وجود شریف ولی اللّه مطلق، علیّ بن ابی طالب علیهالسلام [است] و سایرین نتوانند اخذ این حقیقت کنند؛ مگر با تنزّل از مقام غیب به موطن شهادت و تطوّر به اطوار ملکیّه و تکنّی به کسوهیِ الفاظ و حروف دنیاویّه.
و این یکی از معانی «تحریف» است که در جمیع کتاب الهی و قرآن شریف واقع شده و تمام آیات شریفه با تحریف؛ بلکه تحریفات بسیار، به حسب منازل و مراحلی که از حضرت اسماء تا اخیرهیِ عوالم شهادت و ملک طی نموده، در دسترس بشر گذاشته شده[است].
و عدد مراتب تحریف، مطابق با عدد مراتب بطون قرآن است، طابق النّعل بالنّعل، الاّ آن که تحریف، به تنزّل از غیب مطلق به شهادت مطلقه است به حسب مراتب عوالم، و بطون، رجوع از شهادت مطلقه به غیب مطلق است. پس مبدأ تحریف و مبدأ بطون متعاکس است، و سالک الی اللّه به هر مرتبهیِ از بطون که نایل شود از یک مرتبهیِ تحریف تخلّص پیداکند تا به بطون مطلق که بطن سابع است به حسب مراتب کلّیّه که رسید از تحریف مطلقا متخلّص شود.(63)
از تعبیر «سالک الی الله» استفاده میشود که بطون قرآن در نظر حضرت امام خمینی رحمهالله تنها یک سلسله معانی مترتّب بر یکدیگر نیست؛ بلکه درجاتی از یک حقیقت وجودی است که سالک الی اللّه آن را میپیماید و طبعا به هر مرحله که رسید به درک آن مرحله نیز نایل میشود؛ بنابراین بطون قرآن در دیدگاه ایشان بیشتر از مقولهیِ هستیشناختی است تا معرفت شناختی.
دربارهیِ این نظریّه دو نکتهی قابل توجّه است؛ یکی صحّت اصل این نظریّه و دیگری دلالت احادیث ظاهر و باطن بر آن.
این نظریّه، صرف نظر از دلالت یا عدم دلالت روایات ظاهر و باطن، نظریّهای متین و دارای جایگاهی مستحکم است، به این معنا که به بیان سیر طبیعی شکلگیری کلام و نیز رابطهیِ کلام با متکلّم پرداخته است. تحلیلی روانشناسانه از کلامهای بشری میتواند این نظریّه را بهذهن نزدیک سازد. در اینجا باذکر یک مثال از رابطهیِ بین کلام و صفات نفسانی متکلّم به تبیین این موضوع میپردازیم.
مادری را در نظر بگیرید که صفاتی چون مهربانی، عطوفت، شجاعت و سخاوت را در وجود خود با علمِ حضوری مییابد و دوست دارد فرزندش نیز واجد این صفات شود. بدیهی است که انتقال این صفات به فرزند به طور مستقیم امکانپذیر نیست؛ از این رو با به کار بردن روشهای مختلف تربیتی، مقصود خویش را پی میگیرد: گاهی برای او داستان میگوید، گاهی او را تشویق و گاهی تنبیه میکند، زمانی او را از برخی مواهب محروم میسازد و.... مقصد همهیِ این کارها، ایجاد صفات نیک در فرزند است. در اینجا، میتوان گفت که چون انتقال صفات به طور مستقیم ممکن نبوده، او آنها را به صورت داستان، تشویق، تنبیه و... نازل ساخته است. به عبارت دیگر باطن و حقیقت همهیِ قصّهها، امرها و نهیها و دیگر کارهای تربیتی که این مادر انجام میدهد، همان صفاتی است که در خودش وجود دارد.
ذات اقدس پروردگار واجد همهیِ صفات کمال در حدّ بینهایت است و خود خواسته است که بشری بیافریند که خلیفهیِ او در زمین باشد. او را قدرت بیان آموخته و آنگاه وحی را توسّط پیامبران به زبان او فرو فرستاده است. این وحی در قرآن کریم به کمال خود رسیده است. خداوند در این کتاب الهی با روشهای گوناگون به هدایت بشر پرداخته است. بدون تردید انسان نمیتواند صفات و اسمای الهی را آن طور که حقیقت آن است، در خود متجلّی سازد؛ بلکه هر کسی میتواند به مرتبهای از آن دست یابد. امام خمینی رحمهالله در این باره میفرماید:
خدای تبارک و تعالی به واسطهیِ سعهیِ رحمت بر بندگان، این کتاب شریف را از مقام قرب و قدس خود نازل فرموده و به حسب تناسب عوالم تنزّل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده و به کسوهیِ الفاظ و صورت حروف درآمده برای استخلاص مسجونین در این زندان تاریک دنیا و رهایی مغلولین در زنجیرهای آمال و امانی، و رساندن آنها از حضیض نقص و ضعف و حیوانیّت به اوج کمال و قوّت و انسانیّت، و از مجاورت شیطان به مرافقت ملکوتیّین؛ بلکه به وصول به مقام قرب و حصول مرتبهیِ لقاءاللّه که اعظم مقاصد و مطالب اهل اللّه است.(64)
برخی از روایات بر این مطلب ظهور دارد که بطون از سنخ معانی است؛ مانند روایتی که در آن آمده است: «لکل آیة اربعة معان: ظاهر و باطن و...»؛ امّا بعید نیست که مراد از بطون در برخی دیگر از روایات، حقایق اسماء و صفات الهی باشد که خداوند خواسته است با نسخهیِ شفابخش قرآن، انسان را به آن برساند.
دو نکته را میتوان شاهد بر این مطلب یاد کرد؛ یکی این که در آیات و روایات، گاهی لفظ قرآن و آیاتش به حقیقت قرآن اطلاق شدهاست؛ مانند آیهیِ «بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوالعلم»(65) و مانند آنچه از قول عایشه نقل شده که دربارهیِ رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله گفته است: «کانَ خُلْقُهُ القرآن»؛
دوم آن که اگر روایاتی که «هفت» یا «هفتاد » بطن برای قرآن ذکر کرده، صحیح باشد، به نظر نگارنده، مراد از این بطون، تفاسیری نیست که از آیات عرضه میشود؛ چون در بُعد معنا و تفسیر نمیتوان این تعداد تفسیر- آن هم در طول هم - از همهیِ آیات عرضه کرد؛ امّا در مقام دستیابی به حقایق قرآن، این گونه اعداد قابل توجیهاست؛ چنان که صفات علیای پروردگار در حدّ بینهایت است و هرکس به هر درجهای که دست یازد، فراتر از آن، درجهیِ دیگری است، از این رو سیر در باطن قرآن نهایت ندارد و ذکر عددِ بطون هم از باب کثرت است.
این دیدگاه بطون قرآن را یک سلسله معانی میداند که با ذهن و ادراک قابل دریافتاند. طرفداران این دیدگاه در نگاه معرفتشناسانه به باطن قرآن با هم مشترکاند؛ امّا در تبیین آن، تفسیرها و تقریرهای گوناگونی عرضه کردهاند. در اینجا برخی از این تفسیرها را مرور میکنیم.
سیوطی میگوید:
عدّهای ظاهر قرآن را همان لفظ آیه و باطنش را تأویل آن دانستهاند(66).
مراد از تأویل در این سخن، مطلق معنای آیهاست. این معنا از تأویل در اصطلاح قدمای مفسّران، چون طبری به چشم میخورد.
از ابوعبیده نقل شده که گفته است:
قصّه هایی را که خداوند از امّتهای گذشته و چگونگی عذابآنها آورده، ظاهرش خبر دادن از هلاکت آنها و باطنش تذکّر به دیگران است که مبادا به راه آنان روند.(67)
ذهبی بر این نظر اشکال میگیرد که این اختصاص به قصص دارد. آنگاه خود در این باره اظهارنظر کرده، مینویسد:
ظاهر قرآن همان معنای الفاظ و ترکیبهای آیات قرآن است و باطن قرآن، مقصودی است که خداوند در ورای این الفاظ و ترکیبها اراده میکند. این بهترین تفسیری است که از ظاهر و باطن قرآن عرضه شده است.(68)
وی در توضیح نظر خود در جای دیگری مینویسد:
ظاهر قرآن معنایی است که آن را هر آشنای به زبان عربی میفهمد و باطن قرآن معنایی است که اصحاب موهبت و ارباب بصائر میفهمند.(69)
ذهبی معیاری روشن برای معانی باطنی عرضه نمیکند تا نوع دلالت لفظ بر آن روشن باشد. هر کسی ممکن است معنایی را مقصود اصلی خداوند از آیات بداند و خود را از اصحاب موهبت و ارباب بصائر بشمارد! البته در سخنی که قبلاً از ایشان نقل کردیم، بر این نکته تأکید میکرد که باطن قرآن معنایی است که لفظ قرآن آن را برمیتابد و قابلیّت آن را دارد که از مدلولات لفظ باشد.(70)
علاّمهی طباطبایی بطون قرآن را آن دسته از معانی میداند که لفظ قرآن به صورت مطابقی بر آنها دلالت دارد.
ایشان از جملهیِ مفسّرانی است که تحلیلی روشن و شفّاف، به دور از کلّیگویی، از بطون قرآن و راه فهم آن عرضه کردهاست؛ گرچه در لابه لای سخنان ایشان پارهای ابهامات نیز به چشم میخورد.
در اینجا مناسب است که نظر ایشان را در چند بخش بررسی کنیم.
علاّمهی طباطباییبر آن است که تعالیم قرآن کریم مناسب سطح سادهترین فهمها که فهم عامّهی مردماست، بیانشده و خداوندمتعال معارفعالی معنوی را با زبان سادهیِ عمومی بیان کردهاست؛ از این رو معنویّات در پشت پردهیِ ظواهر و محسوسات قرار گرفته و از پشت پرده، خود را فراخور فهم افراد مختلف به آنها نشانمیدهد و هرکس بهحسب حال و اندازهیِ درک خود از آنها بهره میبرد.(71)
علاّمهی در تبیین نظریّهیِ خویش به پارهای از آیات قرآن و احادیث استشهاد کرده است.(72)
این آیات عبارتاند از:
اِنّا جعلنا قرآنا عَرَبیّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون وَ اِنَّه فِی امّ الکتاب لَدَیْنَا لَعِلیٌّ حَکیم(73)
اَنزَلَ مِنَ السَّماء ماءً فَسَالَتْ اَوْدِیَةٌ بِقَدرِها....(74)
پیامبر اکرم فرمود: اِنَّا معاشرَ الانبیاء نکلِّم الناس علی قدر عقولهم.(75)
وجه استشهاد به دو آیهیِ مذکور آن است که خداوند معارف عالی را که در امّالکتاب بوده، به زبان سادهیِ عمومی برای مردم بیان کردهاست؛ بنابراین در پشت این بیان ساده، دریایی از معارف وجود دارد که هرکسی به قدر فهم خود میتواند آن را دریابد.
علاّمهی طباطبایی با ذکر مثالی مقصود خود را از ظاهر و باطن به روشنی بیان کردهاند. ایشان در این باره میفرماید:
خدای متعال در کلام خود میفرماید: «و اعبدوا الله و لاتشرکوا به شیئا»(76). ظاهر این کلام، نهی از پرستش معمولی بتها است.
چنان که میفرماید: «واجتنبوا الرجس من الاوثان»(77)؛ ولی با تأمّل و تحلیل معلوم میشود که پرستش بتها برای این ممنوع است که خضوع و فروتنی در برابر غیرخدا است و بت بودن معبود نیز خصوصیّتی ندارد؛ چنان که خدای متعال طاعت شیطان را عبادت او شمرده، میفرماید:« الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لاتعبدوا الشیطان».(78)
با تحلیل دیگری معلوم میشود که در طاعت و گردنگذاری انسان میان خود و غیر فرقی نیست و چنان که از غیر نباید طاعت کرد از خواستهای نفس در برابر خدای متعال نباید طاعت و پیروی نمود؛ چنان که خدای متعال اشاره میکند: «افرأیت من اتخذ الهه هواه».(79)
با تحلیل دقیقتری معلوم میشود که اصلاً به غیر خدای متعال نباید التفات داشت و از وی غفلت نمود؛ زیرا توجّه به غیرخدا همان استقلال دادن به او و خضوع و کوچکی نشان دادن در برابر او است و این همان روح عبادت و پرستش میباشد. خدای متعال میفرماید: «ولقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجنّ و الانس» - تا آنجا که میفرماید - «اولئک هم الغافلون»(80)
چنان که ملاحظه میشود از آیهیِ کریمه: «ولا تشرکوا به شیئا» ابتدائا فهمیده میشود این که نباید بتها را پرستش نمود و با نظری وسیعتر این که انسان نباید از دیگران به غیر اذن خدا پرستش کند و با نظری وسیعتر از آن این که انسان حتّی از دلخواه خود نباید پیروی کند و با نظری وسیعتر از آن این که نباید از خدا غفلت کرد و به غیر او التفات داشت.
همین ترتیب یعنی ظهور یک معنای سادهیِ ابتدائی از آیه و ظهور معنای وسیعتری به دنبال آن و همچنین ظهور و پیدایش معنایی در زیر معنایی در سرتاسر قرآن مجید جاری است و با تدبّر در این معانی معنای حدیث معروف که از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در کتب حدیث و تفسیر نقل شده است: «اِنَّ للقرآن ظهرا و بطنا الی سبعة ابطن» روشن میشود.(81)
علاّمهی طباطبایی بر این نکته تأکید دارد که معانی باطنی نیز مانند معنای ظاهری، مدلول لفظ است و هر دو از کلام اراده شدهاند، جز آن که افراد سطحینگر به درک آنها نایل نمیشوند.(82) ایشان دلالت لفظ آیات بر این معانی را از نوع دلالت مطابقی دانستهاند.(83) وی همچنین بر این نکته تأکید دارند که معانی باطنی به صورت طولی مترتّب و وابسته به یکدیگر است و این معانی در عرض واحد قرار ندارند تا استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا لازم آید.(84) وی در جای دیگر رابطهیِ بین ظاهر و باطن را رابطهیِ بین مثل و ممثل دانسته، میفرماید:
بیانات قرآن مجید نسبت به بطونی که دارند، جنبهی مَثَل به خود میگیرند؛ یعنی نسبت به معارف الهی که از سطح افهام عادّی بسی بلندتر و بالاتر میباشند، مَثَل هایی هستند که برای نزدیک کردن معارف نامبرده به افهام زده شدهاند، خدای متعال در کلام خود میفرماید: «ولقد صرفنا للناس فی هذا القرآن من کل مَثَل...»(85)... باتوجّه بهاین آیات باید گفت: همهی بیانات قرآنی نسبت به معارف عالی که مقاصد حقیقی قرآناند، امثال میباشند.(86)
علاّمهی طباطبایی درک معانی باطنی را متناسب با میزان فهم افراد میداند. وی میگوید:
معانی باطنی آیات - به ویژه اگر آنها را لوازم معنی بدانیم- مدلولهای لفظاند که به حسب میزان توانایی وضعف شنوندهیِ متدبّر تفاوت دارند... در معارف بلند و مسائل دقیق، تفاوت ذهنها از نظر تقوا و طهارت نفس نیست؛ بلکه به لحاظ تیزفهمی و کندفهمی تفاوت پیدا میکنند؛ اگرچه تقوا و طهارت نفس در فهم معارف الهی کمک میکنند؛ امّا نه به گونهیِ علّیّت...
چیزی که هست هر معنایی مخصوص به افق و مرتبهای از فهم و درک است.(87)
ایشان در مورد نقش عمل صالح و مراتب آن در درک بطون قرآن یادآور میشوند که هر درجه از عمل صالح با درجهیِ خاصّی از معرفت همراه است و لازمهیِ اختلاف این مراتب آن است که آنچه اهل یک مرتبه تلقّی میکنند و میپذیرند، غیر آن چیزی باشد که اهل مرتبهیِ دیگر تلقّی میکنند، یا بالاتر از آن است یا پایینتر.(88)
برخی باطن قرآن را به معنای کلّی و مجرّد از خصوصیّات دانستهاند که علاوه بر موارد نزول شامل حوادث و پدیدههای دیگر در طول زمان و پهنای جهان نیز میشود.
آیت اللّه معرفت مینویسد:
ظاهر [قرآن] یعنی آنچه به نظر سطحی و بر اساس تعبیر ظاهری قرآن و ترجمهیِ تحت الّلفظی کلمات و با ملاحظهیِ شأن نزولها از آیات فهمیده میشود. باطن [قرآن] یعنی معنایی ورای ظهر قرآن که یک معنای گستردهتر و قابل دوام و همیشگی و جاوید است. باید از محتوای آیات یک معنای کلّی، همگانی، گسترده، به گستردگی زمان و به پهنای جهان استفاده و با این دید قرآن را مطالعه کرد و مورد بهرهبرداری قرار داد.(89)
ایشان در تبیین این نظریّه، نمونه هایی ذکر کردهاند.(90) در اینجا به بیان دو نمونه از آن میپردازیم.
نمونهیِ اوّل
لیس البرُّ بان تأتوا البیوت من ظهورها و لکن البرّ من اتّقی و أتوا البیوت من ابوابها(91)؛ نیکی آن نیست که از پشت خانهها در آیید؛ بلکه آن است که از خدا پروا کنید و از در خانهها در آیید.
تفسیر ظاهر این آیه با توجّه به شأن نزول آن به دست میآید و آن این که در زمان جاهلیّت، مردم هنگامی که برای حج مُحْرِم میشدند، از درِ خانه وارد نمیشدند؛ بلکه دیوار پشت خانه را سوراخ میکردند و از آن وارد و خارج میشدند و خداوند آنها را از این کار نهی کرد.(92)
تفسیر باطن آیه این است که هر کاری را از راه عقلایی و صحیح آن انجام دهید. از امام باقر علیهالسلام نیز در تفسیر این آیه نقل شده که فرمود:
یعنی اَنْ یأتی الامر من وجهها ایّ الامور کان(93)؛ مراد آن است که هر کاری به روش شایستهاش انجام شود.
و در خبر دیگری آمده است که امام باقر علیهالسلام فرمود:
آل محمد علیهمالسلام ابواب الله و سبیله و الدعاة الی الجنة و القادة الیها و الادلاّء علیها الی یوم القیمة(94)؛ خاندان محمّد تا روز رستاخیز درها و راه خداوند و فراخوان و رهبر و راهنمای به بهشتاند.
ملاحظه میکنیم که چگونه امام باقر علیهالسلام معنای کلّی از آیه را بیان کردند و درخبر دوم، یکی دیگر از مصداقهای این معنای کلّی را به مردم معرّفی نمودند.
نمونهیِ دوم
و اعلموا انّما غنمتم من شیء فان لله خمسه...(95)؛ بدانید که آنچه به غنیمت گرفتید، خمس آن برای خدا است.
آیت اللّه معرفت دربارهیِ معنای ظاهری وباطنی این آیه مینویسد:
این آیه به مسلمانان دستور میدهد که خمس غنایم جنگ بدر، مربوط به امام و ذی القربی است. مفسّران این معنا را توسعه داده، گفتهاند: اختصاص به جنگ بدر ندارد و غنایم همهیِ جنگها را شامل میشود؛ ولی امام صادق علیهالسلام میفرماید: این «انّ» از حروف مشبّهة بالفعل و حرف تأکید است و «ما» موصوله است. غنم هم در لغت عرب یعنی ربح و ربح یعنی کلّ سود و فایده؛ لذا حضرت از این آیه الغای خصوصیّت کردهاند به این که: «الخمس فی کل فائده یستفید الانسان و فی کل ربح یربحه الانسان». میبینیم حضرت بدون هیچ گونه تکلّفی با الغای خصوصیّت این را بیان کرده است و آیه تمامی ارباح مکاسب را شامل شده است. مقصود ما از بطن قرآن، همین است و ما این روش را از امام صادق علیهالسلام یاد گرفتیم.(96) باید بگوییم سخن آیتاللّه معرفت، تقریر دیگری از نظریّهیِ علاّمهی طباطبایی است و این دو ماهیّتا یک نظریّهاند. توجیه منطقی بیان علاّمهی طباطبایی و آیت اللّه معرفت در مورد بطن قرآن به این صورت است که آنها باطن را از باب لوازم غیر بیِّن معنای ظاهر کلام میدانند؛(97) یعنی به کمک حدّ وسط میتوان معنای باطن را به دست آورد. حدّ وسط در چنین استدلالی، علّت برای حکم است. به طور مثال، غیر متعارف بودن ورود از پشت خانه، علّت نهی از این عمل است.
این علّت در استدلال حدّ وسط قرار میگیرد و نتیجهیِ آن گسترش نهی برای هر عمل غیر متعارف است. همچنین در مثال علاّمهی طباطبایی، توجّه به غیر خدا و غفلت از حق تعالی علّت نهی از بت پرستی و هواپرستی و... است؛ از این رو نهی از بتپرستی، در حقیقت، هرگونه عملی را که غفلت از خدا را در پی داشته باشد، شامل میشود.
برخی در تحلیل موضوع ظاهر وباطن به این نتیجه رسیدهاند که معنی التزامی آیات قرآن را باطن قرآن بر شمردهاند. در این تحلیل، مفاهیم آیات - چه مخالف و چه موافق - باطن قرآن است.
علاّمهی طباطبایی مینویسد:
برخی گفتهاند: [بطون قرآن] به معانی ای اطلاق میشود که لوازم معانی لفظ هستند؛ منتها لوازم طولی و مترتّب بر یکدیگر؛ به گونهای که لفظ یک معانی مطابقی دارد که برای آن معنا لازمی هست و برای آن لازم، لازم دیگر و همین گونه...(98)
یکی از نویسندگان در بیان این نظریّه مینویسد:
مضامین موافق قرآن دو نوع است: یکی آنچه مراد الهی است و خداوند به هنگام نزول قرآن، آن را اراده کرده است و از آن به مراد جدی تعبیر میشود و دیگر آنچه لازم مراد الهی است و بسا خداوند به هنگام نزول قرآن، آن را قصد نکرده است که آن را معنای التزامی میگویند. میتوان مراد جدی قرآن را ظاهر و معنای التزامی قرآن را باطن نامید؛ چون آن هم با مضمون روایات صحیح معصومین علیهمالسلام موافقت دارد و هم با فهم عرفی و هم با فهم عقلانی.(99)
یکی دیگر از محقّقان در شرح حدیث " سبعة ابطن " مینویسد:
از آنجا که معانی التزامی الفاظ متعدّد است، باطن هم متعدّد میشود؛ از این رو در روایت تا هفت باطن ذکر شدهاست.(100)
با بیان آنچه آمد، نکات زیر به دست میآید:
1. روایات ظاهر و باطن از طرق مختلف و در کتب فریقین نقل شدهاست؛ از این رو اتّهام جعل این احادیث به فرقهای خاص، مانند امامیّه یا اسماعیلیّه بیمورد است.
2. با دقّت در متن روایات ظاهر و باطن میتوان به معنای اصطلاحاتی که در آن به کار رفتهاست، مانند حرف، حدّ و مطلع پی برد.
3. مراد از حرف در این احادیث، هریک از وجوه قرآن چون احکام، معارف، محکمات، متشابهات، امثال، قصص و... است.
4. مراد از حدّ، معنای محدود است که با توجّه به معانی وضعی و استعمالی واژهها وترکیبها و نیز با نظر به شأن نزول آیات بهدست میآید.
5. مَطلَع، آن معنای کلّی و اصلی است که احکام و معارف خاص بر پایهیِ آن نازل شده است و به تعبیر روایات، مراد اصلی خداوند است.
6. در روایات ظاهر و باطن، گاهی الفاظ قرآن به عنوان ظاهر قلمداد شدهاند که شکل و ساختاری زیبا، جذّاب، ظریف و دقیق دارند و گاهی به معنای سطحی آیات - که با توجّه به وضع و استعمال به دست میآیند - اطلاق شدهاست؛ به همین ترتیب، باطن در مقابل هریک از این دو معنا، معنای خاصّی مییابد.
7. ظواهر و حدود قرآن هیچ گاه از اعتبار ساقط نمیشود. کسی نمیتواند به بهانهیِ رسیدن به معانی باطنی، معانی ظاهری و حدود و احکام الهی را نقض کند.
8. علیرغم برخی مواضع مخالف در برابر روایات ظاهر و باطن و تفسیرهای مختلف از آن، وجود آن در قرآن، مورد توافق دانشمندان اسلامی از همهیِ فرقهها است.
9. دیدگاههای موجود در تفسیر باطن قرآن را میتوان به دو دیدگاه کلّی «وجودشناسانه» و «معناشناسانه» تقسیم کرد. بعید نیست که باطن در روایات نیز در هر دو مورد به کار رفته باشد.
10. معنای باطنی به معنایی اطلاق میشود که نوعی خفا داشته باشد. به نظر میرسد، اختصاص دادن باطن به نوع خاصّی از معنا، مانند معنای التزامی یا تضمینی یا اشاری و... وجهی ندارد؛ بلکه شامل همهیِ مواردی میشود که با تدبّر در آیات به دست میآید.
11. استنباط و استخراج معانی باطنی باید روشمند و ارتباط دلالی آن با ظاهر آیات روشن و آشکار باشد.
12. قرآن کریم نردبان آسمان است و راهیابی به معانی باطنی و نیز حقایق متعالی آن برای هرکس که آمادگی داشته باشد، میسّر است. راهیابی به معانی باطنی مستلزم رسوخ در علم است و رسیدن به حقایق قرآنی مستلزم طهارت نفس؛ از این رو هرکس به اندازهیِ رسوخ در علم و طهارت نفس از معانی و حقایق قرآن کریم بهرهمند میشود.
1 . متّقی هندی: کنز العمّال، مؤسّسة الرّسالة، بیروت، 1409 ق، ج 1، ص 622، رقم 2879.
2 . همان، ج 1، ص 550، رقم 2461 و ابو عبید قاسم بن سلّام: فضائل القران، دار ابن کثیر، بیروت، 1415 ق، ص 98-97.
3 . جلال الدّین سیوطی، پیشین، ج 4، ص 225، نوع 78.
4 . محمّدبن حریر طبری: جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 1، ص 25، حدیث 9، القول فی اللّغة الّتی نزّل بهاالقرآن، و متّقی هندی، پیشین، ج 2، ص 53، رقم 3086 و در روایتی دیگر نظیر این روایت را مهلب از ابن عبّاس و او از ابن سرور و او از یونس بن عبدالاعلی و او از ابن وهب از جریر بن حازم از سلیمان اعمش از رسول خدا نقل کرده است. رک: علیّ بن احمد بن سعید بن حزم: الا حکام فی اصول الاحکام، ج 1، ص 287ـ288 هیثمی گفته است: طبرانی نیز این حدیث را آوردهاست. رک: هیثمی، پیشین، ج 7، ص318، رقم 11584 و نیز رجوع کنید به: جلال الدّین سیوطی: الاتقان فی علوم القرآن، ج 4، ص 225، نوع 78.
5 . همان، ج 4، ص 233، نوع 80.
6 . هیثمی: مجمع الزّوائد و منبع الفوائد، ج 7، ص 316، رقم 11579، کتاب التّفسیر، باب القرائات
هیثمی دربارهیِ این روایت مینویسد: این روایت را ابویعلی و بزّار نقل کردهاند و رجال هر دو ثقهاند.
7 . زبیدی، اتحاف السّادة المتّقین، ج 4، ص 527، به نقل از موسوعة اطراف الحدیث النّبوی و جلال الدّین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 4، ص 22، نوع 78.
8 . سیّد حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 104، 530، 610 و نصّ النّصوص، ص 12 و 72 و عوامل اللّئالی، ج 4، ص 107، ح 159 و فیه: و لبطنه بطن.
9 . ابن ابی حاتم آن را از ضحّاک از ابن عبّاس نقل کرده است. رک: جلال الدّین سیوطی: پیشین، ج 4، ص 226، نوع 78 و سیّد محمود آلوسی: روح المعانی فی تفسیر القرآن، ج1، ص 17.
10 . محمّدبن یعقوب کلینی، کافی، ج1، ص 374، حدیث 10 و ج 4، ص 549، حدیث 4 و ج 2، ص 598 و محمّد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 89، ص 90.
11 . همان، ج 89، ص 91.
12 . محسن فیض کاشانی، تفسیر الصّافی، ج 1، ص 29-28.
13 . محمّد باقر مجلسی، پیشین، ج 33، ص 155.
14 . هیثمی، مجمع الزّوائد، ج 7، ص 318، رقم 11583، کتاب التّفسیر، باب القرائات، و متّقی هندی، پیشین، ج 1، ص 553 و طبری، ج 1، ص 49 و مسند احمد، ج 7، ح 4252، مؤسّسة الرّسالة، بیروت، 1416 ق.
15 . رک: فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 1، ص 52 و تبیان، ج 1، ص 7 و کنز، ج 2، ص 55، رقم 3096 و طبری ج 1، ص 49، ح58.
16 . رک: همان و بحار، ج 93، ص4.
17 . طبری: پیشین، ج 1، ص 50، ح60.
18 . رک. جلال الدّین سیوطی، الدّر المنثور، ج 2، ص 10، ذیل آیهیِ7 سورهیِ آل عمران.
19 . همان.
20 . طبری، پیشین، ج1، ص 54، ح62.
21 . سیوطی، پیشین، ج 1، ص 11، ذیل آیهیِ 7 سورهیِ آل عمران و طبری، پیشین، ج 1، ص54، ح61 با اندکی اختلاف در لفظ.
22 . آمدی، پیشین، ج 1، ص 288-287.
23 . محمّدبن جریر طبری، پیشین، ج 1، ص 25، ح9.
24 . امام خمینی، آداب الصّلوة، ص 187.
25 . محمّد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 89، ص 98-97 و محمّدبن حسن صفّار، بصائر الدّرجات الکبری، منشورات الاعلمی، تهران، 1374 ش، چ2، ص 216.
26 . همان، ج 42، ص 128.
27 . مائده (5)، آیهیِ 6.
28 . شیخ حرّ عاملی، پیشین، ج 1، ص 280.
29 . نهجالبلاغه ،ترجمهیِ شهیدی، خطبهیِ 18 و محمّد باقر مجلسی، پیشین، ج2، ص 284.
30 . محمّد باقر مجلسی :پیشین ،ج 74 ،ص 137.
31 . سید محمّد آلوسی، ج1، ص7 و جلال الدّین سیوطی، پیشین، نوع 77.
32 . محسن فیض کاشانی، تفسیر الصّافی، ج 1، ص 28 و 29 و 27 و محمّد باقر مجلسی؛ پیشین، ج89، ص 83.
33 . محمّد باقر مجلسی، پیشین، ج74، ص137 و 89، ص17.
34 . همان، ج89، ص83، ح14 و ص94، ح46.
35 . محسن فیض کاشانی، پیشین، ج1، ص27.
36 . تفسیر الصّافی، ج1، ص28 ـ 29.
37 . مائده(5)، آیهیِ2 .
38 . بقره(2)، آیهیِ 282 .
39 . محمّد باقر مجلسی، ج90، ص4.
40 . رک: بحار الانوار، ج13، ص197 و تفسیر الصّافی، ج1، ص28 و 29.
41 . رک: بحار الانوار، ج13، ص197.
42 . همان، ج89، ص100، ح71.
43 . محمّدبن یعقوب کلینی، کافی، دارالکتب الا سلامیّه، تهران، 1391ق، ج5، ص 300، ح2.
44 . انعام (6)، آیهیِ 38 .
45 . یوسف (12)، آیهیِ 111 .
46 . نحل (16)، آیهیِ 89.
47 . اسراء (17)، آیهیِ 89.
48 . محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 89، ص 100، ح72.
49 . محمّدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج9، ص14 و 16، کتاب دیات، بابهای 24و31.
50 . محمّدبن حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 3، ص 71، ذیل آیات 7تا9 سورهیِ آلعمران، بحث روایی.
51 . در روایات ،مطلع به مراد خداوند و باطن به علم خداوند تفسیر شده است. رک: محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 74، ص 136.
52 . چون علم و ارادهی خداوند حدّ و نهایت ندارد، شاید به همین مناسبت در روایات، مطلع در مقابل حدّ آمده است.
53 . با این تفسیر از روایات، معانی ظاهری به تأویل و این که ظاهر قرآن نیز ظاهری دارد و باطن آن نیز دارای باطن دیگری است؛ چنان که در روایات مطرح شد - توجیه میشود؛ زیرا ظاهر و باطن حدّ مشخّص نیستند؛ بلکه هر یک، مرحلهای در جریان تنزیل و تأویل محسوب میشوند - برخلاف مطلع، حدّ و تنزیل که مرزهای ظاهر وباطن قرآن هستند؛ بنابراین ،تنزیل، تنزیل دیگری ندارد و حدّ، حدّ دیگری ندارد و مطلع دیگری ندارد. (درروایات هم چنین تعابیری مشاهده نمیکنیم.)
54 . تقی الدّین بن تیمیه؛ التّفسیرالکبیر، دارالکتب العلمیّة، بیروت، 1408 ق، چ1، ج 2، ص 41.
55 . محمّد ابوزهره؛ المعجزة الکبری، القرآن، دار الفکر العربی، بیروت، بیتا، ص 576.
56 . محمّدحسین ذهبی؛ التّفسیر و المفسرون، ج 1، ص 28.
57 . همان، ص 27 .
58 . همان، ص 32 .
59 . سیّد محمود آلوسی؛ روح المعانی، ج 1، ص 18. آلوسی گفته است: از افراد مورد اطمینان نقل شده است که برای هر آیهای شصت هزار فهم مختلف وجود دارد! رک: همان، ص17.
60 . محمّد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 48، ذیل آیات 7 تا 9 آلعمران.
61 . سید محمّد باقر صدر؛ بحوث فی علم الاصول، تقریر سیّد محمود هاشمی، مجمع علمی شهید صدر قم، 1405ق، چ1، ج4، ص 285.
62 . نهج البلاغه، ترجمهیِ شهیدی، ص142، خطبهیِ 147.
63 . امام خمینی، آداب الصّلوة (آداب نماز)، مؤسّسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1372ش، ج3، ص 182 -181.
امام خمینی رحمهالله درجای دیگری دربیان وجه جمع بودن " اِنّا" و " انزلنا" در سورهیِ قدر میفرماید: «بدان که نکتهیِآن، تفخیم مقام حق تعالی به مبدئیّت تنزیل این کتاب شریف است. و شاید این جمعیّت برای جمعیّت اسمائیّه باشد، و اشاره به آن باشد که حق تعالی به جمیع شؤون اسمائیّه و صفاتیّه مبدأ از برای این کتاب شریف است و از این جهت، این کتاب شریف صورت احدیّت جمع جمیع اسماء و صفات و معرّف مقام مقدّس حق به تمام شؤون وتجلّیات است. (همان، ص 321-320).
64 . همان، ص 185-184.
65 . عنکبوت/ 49.
66 . جلال الدّین سیوطی؛ الاتقان فی علومالقران، ج 4، ص 225، نوع 78.
67 . همان. همچنین رجوع کنید به: محمّد حسین ذهبی، پیشین، ج 2، ص 354.
68 . محمّد حسین ذهبی: پیشین، ج 2، ص 357.
69 . همان، ج2، ص356.
70 . رک. همان، ج 1، ص 32.
71 . رک: محمّد حسین طباطبایی، قرآن در اسلام، دارالکتب الاسلامیّة، تهران، 1350 ش.
72 . رک. همان، ص 24-25.
73 . زخرف(43)، آیهیِ 3 و 4.
74 . رعد(13)، آیهیِ 17.
75 . ر.ک: محمّد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 23 و ج 8، ص 268 و محمّد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج1، ص85 و 106، ج 2، ص 69 و242 و ج 16، ص 281، ج 18، ص 161، ج 25، ص 384.
76 . نساء (4)، آیهیِ 36.
77 . حج (22)، آیهیِ 30.
78 . یس (36)، آیهیِ 60.
79 . جاثیه (45)، آیهیِ 23.
80 . اعراف (7)، آیهیِ 179.
81 . محمّدحسین طباطبایی: پیشین، ص 20-22.
82 . رک. محمّد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 45 و 64.
83 . رک. همان، ص 67 و قرآن دراسلام، ص 25.
84 . رک. محمّد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 64 - 67.
85 . اسراء (17)، آیهیِ 89.
86 . محمّد حسین طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 25.
87 . محمّد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 48، ذیل آیات 9-7 آلعمران.
88 . رک: همان، ص 67-66، ذیل آیات 9-7 آل عمران.
89 . محمّد هادی معرفت، مقالهیِ باطن قرآن، بیّنات، سال چهارم، شمارهیِ 2، تابستان 76.
شمارهیِ پیاپی 14، ص 65، و نیز رک: التّمهید فی علوم القرآن، ج 3، ص 28
90 . رک: همان منابع.
91 . بقره (2)، آیهیِ 189.
92 . رک. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2-1، ص 508، ذیل آیهیِ 189 بقره و سیّد عبداللّه شبّر، الجوهر الثّمین فی تفسیر الکتاب المبین، مکتبة الالفین، کویت، 1407 ق، ج 1، ص 193، ذیل آیهیِ 189 بقره.
93 . رک: عیّاشی، تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 105، ذیل آیهیِ 189 بقره، بحار، ج 1، ص 97، ح214.
94 . رک: تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 105، ذیل آیهیِ 189 بقره و شیخ حرّ عاملی، وسائل الشّیعة، ج27، ص 20.
95 . انفال (8)، آیهیِ 41.
96 . محمّد هادی معرفت، مقالهیِ باطن قرآن، پیشین، ص 66.
97 . هرگاه ملازمهیِ میان دو چیز بدیهی باشد و برای اثبات به حدّ وسط نیاز داشته باشد، آن را ملازمهیِ بیِّن نامند و هرگاه ملازمهیِ میان آن دو نظری باشد و برای اثبات ملازمه، به دلیل نیاز باشد، آن را ملازمهیِ غیر بیِّن نامند. رک: محمّد رضا مظفّر، المنطق، ص 84-83.
98 . محمّد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 44، ذیل آیات 9-7 آلعمران.
99 . جعفر نکونام، مقالهیِ تحلیل ظاهر و باطن قرآن، صحیفهیِ مبین، دورهیِ دوم، شمارهیِ 1، بهار 78، ص 48.
100 . رک: آقای مجتبی عراقی: تعلیقهیِ " عوالی اللّئالی العزیزیة، ج 4، ص 107.
* . پیشتر گذشت که ظاهر همان تنزیل و باطن همان تأویل است و در روایتی از علی علیهالسلام نقل شده است که فرمود: چه بسا آیاتی از قرآن کریم که تأویل آن غیر از تنزیل آن است؛ مانند: «و انزل لکم من الانعام» که مراد از «نازل کردن» آفریدن است(رک: بحار الانوار، ج62، ص138).